به صرف یک فنجان......چای یا شاید هم مغز
به صرف یک فنجان......چای یا شاید هم مغز
به نام نامی حضرت مادر فاطمه زهرا 
قالب وبلاگ

 خدمت شما بینندگان عزیز سلام عرض می کنم و درود می فرستم. من از خیابان ولیعصر تهران با شما حرف می زنم، جایی که صدای سکوت هزارن و بلکه میلیون‌ها تهرانی گوش ها رو پاره می کنه. امروز اینجا غوغایی بود. مزدوران رژیم با حمله به افرادی که سکوت کرده بودند، اونها رو واردار می کردند تا حرف بزنند. ماموران با فوت کردن داخل دهان مردم ساکت، دهان آنها را باد می کردند و بعد با محکم زدن روی لپ های آنها باعث می شدند تا صدای پوف از دهان مردم خارج شود و سکوت آنها بشکند.

البته هیچ کدام از این کارها باعث نشد تا فضای ساکت این عصر بهاری از بین برود. ما شاهد بودیم که بچه ای که از زور دستشویی رنگش قرمز شده بود، برای اینکه از فرمان سکوت تمرد نکند، حاضر نبود که به پدر و مادرش بگوید كه چه مشكلي دارد و البته والدین او هم از ادا و اطوارش سر در نمی آوردند و خب مشخص است که در این شرایطی چه گندی به راهپیمایی سکوت خواهد خورد.

صحنه دیگری که امروز همگان رو متاثر کرده بود، خودداری رانندگان از بوق زدن بود. مردم اشک می ریختند وقتی می دیدند که راننده ای حاضر است عابر پیاده ای را زیر بگیرد ولی بوق نزند و وفاداری خود را به راهپیمایی سکوت نشان دهد. گریه کنندگان با دیدن این صحنه ها بدون اینکه حرفی بزنند، فریاد می زدند: این خون‌ها در برابر جنبش ارزشی ندارد.

صحنه دیگری که در برابر صدها، بلکه هزاران، بلکه میلیون‌ها دوربین تلویزیونی ثبت شد، آن لحظه ای بود که یکی از عوامل رژیم سعی می‌کرد با تقلید صدای یکی از حضار جوری وا نمود کند که انگار آن فرد سبز اندیش در حال حرف زدن است. مردم حاضر در این راهپیمایی حتی برای اینکه هیچ بهانه ای به مزدوران رسانه ای رژیم ندهند روی پلاکاردهای خود هم چیزی ننوشته بودند و با بلند نکردن یک برگه یا پارچه سفید، حتی پلاکاردهای خود را هم ساکت کرده بودند.

این راهپیمایی در حالی انجام گرفت که برنامه ریزی دقیق طراحان آن باعث شد تا هوا سرد نباشد و مانند افتضاح 25 بهمن کار کردن تصاویر آرشیوی اغتشاشات تابستان 88 دردسر ساز نشود. تبریک می گویم به همه شما مغز پسته ای های ساکت که مثل پسته دهان بسته بودید و به شما طراحان و ایده پردازان جنبش سبز که مغز پسته ای هایی واقعی هستید.

به نقل از تفکر با چاشنی خنده



نظرات شما عزیزان:

d
ساعت0:40---30 خرداد 1390
mesle hamishe khob o bamaze damet garm

d
ساعت0:39---30 خرداد 1390
mesle hamishe khob o bamaze damet garm

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ یک شنبه 29 خرداد 1390برچسب:گزارش ,بی بی سی ,فارسی ,از راهپیمایی, سکوت, ] [ 23:10 ] [ حسین نظری ] [ ]
.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ

امروز که این را می نویسم دقیقا 19 سال و 5 ماه و 6 روز از اولین اتفاق مهم زندگی ام می گذرد.درباره کودکی ام اینطور آمده: بسیار آرام و کم سر و صدا و در عین حال مارموز بود ..پس از اینکه برادر کوچکش که 2سال دیر تر از او مهم ترین اتفاق زندگی اش رخ داد به دنیا آمد ،همه فکر می کردند شدیدا مریض است چون خیلی شیر می خورد بعدها فهمیدند تا مدت ها شیشه شیرش را یواشکی از دهان برادر کوچکش در می آورد و می خورد و خالی اش را در دهانش می گذاشت و قص علی هذا. همین طور که می خوردم و بزرگ می شدم اتفاقات گوناگونی برایم رخ داد از جمله :دو بیماری شدید که اولی مرا تا پای مرگ برد و دومی هم یک ماه خانه نشینم کرد. تا به خود آمدم تحصیلات ابتدایی ام را به پایان رساندم و با درس نخواندن بسیار به درجه شاگرد ممتازی نایل شدم سپس در مدرسه راهنمایی توحید درس نخواندم و دست آخر در دبیرستان امام حسین(ع).تصور کنید آدمی از ابتدا در جوی های شهرک ولیعصر(عج) و یافت آباد راه خانه تا مدرسه را شنا کند و آخر سر از عبدل آباد و نازی آباد و شهر ری در بیاورد. وقتی به او بگویند برو دانشگاه ،پیش عده ای که بیشترشان با ادعاهای عجیب و خیلی باکلاس رفتار می کنند تازه ، کشاورزی نخوان چه حالی می شود.من که همیشه راه خانه تا مدرسه ام که 20 دقیقه بیش نبود را با سرویس می رفتم حال باید بروم کرج و در دانشگاه امام خمینی درس نخوانم.(که نمیروم و نمی خوانم.).حال شما و وبلاگ من.یه لطفی کنید یا نخونید یا هر مطلبی که میخونید رو نظر بگذارید.یاعلی
نويسندگان
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان باتوم مجازی و آدرس hamavard70.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





امکانات وب
فروش بک لینک